کد مطلب:29167 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97

امّ سِنان












3889. العقد الفرید - به نقل از سعید بن ابی حذافه -:مروان بن حكم - كه فرماندار مدینه بود -، جوانی از خاندان لیث را به سبب جنایتی كه مرتكب شده بود، به زندان افكند. مادر بزرگ پدریِ جوان كه امّ سنان، دختر خیثمه بن خراشه مَذحِجی بود، نزد مروان آمد و با وی درباره جوان، صحبت كرد. مروان با وی تندی كرد.

زن، از پیش او نزد معاویه رفت. بر معاویه وارد شد و نَسَب خود را بیان كرد. معاویه او را شناخت و به وی گفت:آفرین، دختر خَیثمه! چه شد كه به سرزمین ما آمدی، حالْ آن كه به یاد دارم تو ما را بد می گفتی و دشمنان ما را علیه ما تحریك می كردی؟ این سخنت یادت می آید:

سال ها گذشته است؛ امّا سخن من فرو كش نمی كند

و شب، غم ها را می آورَد و می بَرد.

ای مَذحِجیان! وقت درنگ نیست. همّت كنید

كه دشمن، آل احمد را قصد كرده است.

این، علی است، چون ماه

كه در وسط ستارگان، خوش بختی اطرافش را گرفته است.

بهترینِ مردم و پسر عموی محمّدصلی الله علیه وآله

اگر به نورْ هدایت می شوید، از او هدایت بجویید.

از زمانی كه در جنگ حاضر شد، همواره پیروز بود

و پیروزی از فراز پرچمش رخت برنمی بندد.

گفت:ای امیر المؤمنین! چنان بود و من امیدوارم كه پس از او (علی علیه السلام) تو برای ما جانشین او باشی.

یكی از اهل مجلس گفت:چه طور چنین باشد، در حالی كه او (امّ سنان) می گفت:

هرگز نمیری - ای ابوالحسین - كه همواره

هادی و هدایت شده به حق، شناخته می شوی.

برو. درود خدایت بر تو باد، تا هنگامی كه

بر بالای شاخه ها كبوتری می خواند.

تو پس از محمّدصلی الله علیه وآله، جانشین در بین ما بودی

همان گونه كه او به ما درباره تو سفارش كرد، تو وفادار بودی.

امروزه، به هیچ كس پس از او برای جانشینی امید نمی رود

هیهات كه پس از او كسی را آرزو كنیم!

امّ سنان گفت:ای امیر المؤمنین! زبانی گویا و سخنی راست است. اگر آنچه كه گمان می بریم، در تو تحقّق داشته باشد، كه بهره فراوان از آنِ توست. سوگند به خدا، هیچ كس دشمنی تو را در دل مسلمانان، جز این افراد، نگذاشته اند. حرف هایشان را كنار بنِه و آنان را از خود، دور كن كه اگر چنین كنی، به خدا نزدیك و محبوب مسلمانان می شوی.

معاویه گفت:تو چنین سخنی می گویی؟

امّ سنان گفت:سبحان اللَّه! سوگند به خدا كه تو را به باطل، مدح نمی كنم و به دروغ، نزدت عذر نمی آورم وتو خود، نظر ما را می دانی و از آنچه درون دلمان است، آگاهی. سوگند به خدا، علی از تو برای ما دوست داشتنی تر بود، و تو از دیگری برایمان دوست داشتنی تری.

معاویه گفت:از چه كسی؟

امّ سنان گفت:از مروان بن حكم و سعید بن عاص.[1].









    1. العقد الفرید:339/1، بلاغات النساء:92.